«شیاز 143»؛ روایت ارزشمداری در زندگی
تاریخ انتشار: ۹ مهر ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۵۳۰۴۸۹۳
به گزارش ایکنا از اصفهان، «شیار 143»، فیلمی که شاید بارها در سینما و یا قاب تلویزیون دیده باشیم، اما شاید تماشای چندباره آن در جمع مادران و شنیدن نظر کارشناسی که خود مادر است لطف دیگری داشته باشد.
دفتر تخصصی بانوان آفتاب وابسته به سازمان فرهنگی اجتماعی ورزشی شهرداری اصفهان اخیرا در برنامه «زاویه دید» بستر تماشای فیلم شیار 143 برای جمعی از مادران را در هفته دفاع مقدس فراهم کرد؛ فیلمی به نویسندگی و کارگردانی نرگس آبیار که میگوید فیلمنامه آن حاصل شنیدن خاطرات افرادی که در جنگ بودند و گفتوگو با خانوادههای شهدا است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
داستان فیلم که سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن را برای مریلا زارعی به ارمغان آورد و برنده سیمرغ بلورین بهترین فیلم از نگاه تماشاگران سی و دومین دوره جشنواره فیلم فجر شد، پیچیدگیهای معمول فیلمهای سینمایی را ندارد و از ماجراهای عشقی، معمایی و هیجانی در آن خبری نیست.
مادری که جگرگوشه و شاید تنها دارایی زندگیاش به جنگ میرود و قرار نیست بازگردد و یادگاری که از این پسر نزد مادر میماند، تنها انتظار است؛ انتظاری که سال به سال قد میکشد و از عمر رفته مادر هم خجالت نمیکشد.
هرچند پایان این انتظار و شببیداریها وصالی شیرین و در عین حال تلخ باشد و ارمغانش نام «مادر شهید»، اما تمام لحظههای فیلم یادآور این شعر هدایت طبرستانی است که میگوید: «گر چه میدانم نمیآیی ولی هر شب ز شوق؛ سوی در میآیم و هر سو نگاهی میکنم».
مهتاب رضاپور کارشناس برنامه زاویه دید به استقبال از فیلم شیار 143 در گیشه و جوایز بینالمللی که نصیب این فیلم شد اشاره کرد و گفت: برخلاف سایر فیلمها، در این فیلم بین زن و مرد تقابل، درگیری و دوئیت وجود ندارد و زن و مرد با یکدیگر همدل و همراه هستند.
رضاپور افزود: فیلم روالی مادرانه را روایت میکند و داستان زندگی یک زن و مادر عادی در زمان دفاع مقدس است. او زن عجیب و غریبی نیست و همه ما در اطراف خود چنین مادرانی را دیدهایم و سراغ داریم.
ارزشمداری در زندگی مانع پوچگرایی می شود
به گفته او شخصیت مش اُلفت در این فیلم به واسطه انتظار، سیر و سلوکی عرفانی را طی میکند. این مادر در زندگی خود یک ارزش داشت و با وجود ۱۵ سال انتظار این ارزش را از دست نداد، پس اگر فعالیتهای ما بر اساس یک ارزش باشد به پوچی نمیرسیم.
رضاپور بیان کرد: تنها یک زن میتواند حال مش الفت را درک کند. مش الفت در این انتظار رشد پیدا میکند و انگار با سیر و سلوکی انسانی روح او بزرگ میشود، لذا باید گفت هر مرحله زندگی میتواند بستری برای رشد ما و گذشتن از عزیزترین چیزی باشد که در زندگی داریم تا شرایط به مصلحت او باشد.
او افزود: کسی که وارد نوعی از انتظار میشود، این انتظار شناخت و معرفتی نصیب او میکند که به رشدش کمک میکند و شاید خیلی از ما با این مفهوم بیگانه باشیم.
وی که اعتقاد دارد امروزه زندگی بر پایه ارزشها کمرنگ شده است، ادامه داد: برای من باعث تعجب است که امروز از کودکان 5 ساله برای رفتن به پیشدبستانی آزمون میگیرند و این چرخه تا دانشگاه ادامه دارد. بارها از افرادی که در دانشگاههای خوب قبول شدهاند شنیدهام که رضایت درونی ندارند، چون در زندگی خود ابزار را با هدف عوض کردهایم در حالی که دانشگاه، مدرک، شغل و ازدواج نباید برای ما به هدف تبدیل شوند و باید ابزارهایی برای زندگی بهتر باشد، اینها انسان را خوشبخت نمیکند، بلکه باید از آنها برای رسیدن به زندگی بهتر استفاده کنیم.
ازدواج هدف نیست
به گفته او، در سریالهای تلویزیونی اینطور القا میکنند که با ازدواج بدبختیها و مشکلات تمام میشود، در حالی که ازدواج هدف نیست و پیدا کردن یک همراه خوب برای مشکلات زندگی است، شغل خوب هم وسیلهای برای اداره بهتر زندگی است، اما از بسیاری از این واقعیتها غافل هستیم.
او به مادران توصیه کرد به جای روایتهای خشک و رسمی از سالهای جنگ، تجربیات عینی خود از سالهای دفاع مقدس را برای فرزندان خود بازگو کنند.
ارزشها؛ ملاک زندگی سالم
کارشناس برنامه زاویه دید زندگی بدون ارزش را سخت دانست و گفت: اگر هر کار ما در زندگی مبتنی بر ارزش نباشد به جایی میرسیم که از همه چیز زندگی خود بدمان میآید. مش الفتِ فیلم شیار 143 برای خود ارزش داشت و پس از سالها انتظار غرغرو نشد و افسردگی نگرفت و با تمام تغییرات، ارزش او ثابت ماند.
شهناز جزینی از امدادگران دوران دفاع مقدس که خاطراتش توسط اشرف سیفالدینی در کتاب «دخترک پابرهنه» پیش چشم مخاطبان قرار گرفته است نیز مهمان برنامه زاویه دید بود. او ایستادن روی پای خود را حاصل دعای پدر و مادر و خواندن زیارت عاشورا دانست و از جوانان خواست احترام پدر و مادر خود را حفظ کنند.
اشرف سیفالدینی نویسنده دفاع مقدس و همسر جانباز 70 درصد نیز در این برنامه گفت: فیلم شیار 143 گوشهای از غصهها، صبوریها و ایثار مادران شهدایی است که نمونه آنها در اصفهان فراوان است. نمونه بارز آن مادر شهیدی است که هر سه پسر او در جنگ شهید شدهاند و پیکر یکی از آنها هنوز برنگشته است.
نویسنده کتاب «لبخند مادرانه» ادامه داد: هر بار که تعدادی شهید گمنام برای تشییع وارد مرز میشدند، ایشان به من تلفن میکرد و از من میخواست پیگیری کنم و بپرسم پیکر پسرش محمود در میان آنها هست یا نه.
انتهای پیام
منبع: ایکنا
کلیدواژه: شیار 143 زنان دفاع مقدس ازدواج خانواده
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت iqna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایکنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۵۳۰۴۸۹۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
عرضه روایت مستند کودکی حاج قاسم در نمایشگاه کتاب
به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «باران گرفته است» نوشته احمد یوسف زاده به تازگی توسط انتشارات مکتب حاج قاسم منتشر و در سی و پنجمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران عرضه می شود. این کتاب داستانی مستند از کودکی، نوجوانی و جوانی شهید حاج قاسم سلیمانی است.
یوسف زاده درباره این کتاب می گوید: به عنوان کسی که حدود دو سال با کودکی حاج قاسم زندگی کردم و در مورد ایشان و خانواده محترمشان تحقیق کردم باید بگویم زندگی حاج قاسم از همان کودکی یک زیست ساده، صمیمی و بی آلایش است. قرار بود اسم کتاب رو خوش مهر بگذاریم و دلیل آن این بود که حاج قاسم از کودکی مهرش به دلش همه مینشست.
یوسف زاده در مورد سبک زندگی حاج قاسم ادامه داد: ما در مورد حاج قاسم با یک کودک روستایی کم برخوردار مواجه هستیم که در آنجا رشد و زندگی میکند و مستقل به شهر میآید و هر لحظه ممکن بوده در آنجا دچار آسیبهایی شود کما اینکه حتی یکبار با گروهی آشنا می شود که عضو سازمان مجاهدین خلق بوده اما حاج قاسم از همه این موانع و دامهای دوران طاغوت و پر التهاب انقلاب اسلامی عبور میکند.
این نویسنده دفاع مقدس و انقلاب اسلامی در در مورد اهمیت دوران کودکی حاج قاسم گفت: البته که یکی از مهمترین برهههای زندگی حاج قاسم دوران کودکی وی و تربیت یافتن در یک خانواده ساده با پدر و مادری روستایی که انسانهای پاک، دانا و با بصیرت دینی بالایی بودند.
وی افزود: خود حاج قاسم هم افتخار میکند که پدرش حتی در حد یک دانه گندم نان حرام به خانه نیاورد. وقتی با اهالی روستا حرف میزدم حرفشان این بود که با داشتن پدر و مادری مثل مشت حسن و مشت فاطمه طبیعی است که پسرشان حاج قاسم شود. یوف زاده در پایان تأکید کرد: کودکی حاج قاسم میتواند برای نسل جدید هم الگو باشد.
در بخشی از این کتاب می خوانیم:
رادیوی فیلیپس هلندی بزرگ و سنگین بود. شصت سانت طول، چهل سانت عرض و بیست سانت قطر داشت. آن قدر سنگین بود که باید روی دوش حمل می شد. به لطف دوازده باطری «ریواک» بزرگ که پشتش می خورد، صدایش شفاف و قوی بود.
بعد از تعطیلی تابستان، وقتی تشکری برای سال دوم به قنات ملک آمد، رادیو شد نقل محافل روستا. شب ها، اکبر و حسین و صفدر و مش حسن و خیلی از هالی روستا در اتاق تشکری محفل می کردند. تشکری به آن ها علاقه مند شده بود و از هم نشینی شان لذت می برد. مردان روستایی رادیو گوش می دادند و خاطرات شیرین خود را برای هم تعریف می کردند و بلند بلند می خندیدند. تشکری برایشان چایی درست می کرد و بی آنکه دلیل خنده شان را بداند، تا آخر شب، که «داستان شب» را گوش می دادند، پای صحبتشان می نشست. مردها تا بروند به خانه هایشان، هر کدام دوازده سیزده استکان چای سر کشیده بودند.
آقای مدیر در خانه هر کدام از اهالی که برای شام دعوت می شد، رادیو را هم با خود می برد. با بلند شدن صدای رادیو، همسایه ها هم می آمدند و در سیاه چادر یا اتاق می نشستند و دوباره سر صحبت های بی پایان باز می شد. یک روز آقای مدیر بی رادیو به مهمانی رفت. در روستای آن طرف رودخانه عروسی دعوت بود. الاغی آوردند و آقا معلم را، که کت و شلوار شیکی پوشیده بود، با عزت و احترام سوار کردند و بردند به طرف محل عروسی. جمعیت زیادی آمده بودند. براهی هر طایفه ای جاهای خاصی مشخص شده بود که بنشینند و چای و ناهار بخورند. وقتی الاغ آقای تشکری به محدوده خانه داماد رسید، سازی و دهلی ها در حالی که می زدند و می نواختند، به استقبال آمدند.
***
قیافه قاسم در آن سن و سال دوست داشتنی بود. هنوز پشت لبش سبز نشده بود. می خواست به جایی برسد. می خواست کار ناتمام برادرش حسین را تمام کند. می خواست نه تنها وام پدرش را بپردازد، بلکه برای خودش هم زندگی خوبی بسازد. کار می کرد، سفت و سخت. حتی کارهایی که وظیفه اش نبود. وقتی ماشین حمل خواربار آن طرف خیابان هتل بوق می زد، تا یوسفی باخبر بشود، سومین حلب هفده کیلویی روغن را هم از پله ها بالا آورده و در انبار گذاشته بود. آقای هروی، همان جوان خوش تیپ خشکشویی اکسپرس، از فرزی قاسم کیف می کرد. یک روز وقتی داشت لباس های مشتری ها را اتو می کرد، دید قاسم نوجوان قالب های بزرگ یخ را با همان هیکل کوچکش از راه پله بالا می برد. دلش به حال او سوخت و با هم دوست شدند. عشایرزاده با نمک، در روزهای شلوغ هتل، به ویژه در ماه رمضان، برای اینکه بتواند با همان زبان روزه کارش را تند و سریع انجا بدهد، کفش هایش را در می آورد و در این لحظات دیگر انگار روی زمین راه نمی رفت، بلکه می لغزید!
این کتاب با ۲۳۰ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۱۵۰ هزار تومان توسط انتشارات مکتب حاج قاسم در نمایشگاه کتاب عرضه می شود.
کد خبر 6099526 فاطمه میرزا جعفری