فیلم شیار ۱۴۳ تمام لحظات زندگیام را تداعی کرد/ منتظرم پسرم برگردد
تاریخ انتشار: ۱۲ مهر ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۴۹۵۴۱۵۳
مادر شهید مفقودالاثر بیان کرد: فیلم شیار ۱۴۳ ماجرایی بود که از روی واقعیتها ساخته شده بود وقتی فیلم را میدیدم تمام لحظات برایم تداعی میشد.
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از صبح قزوین؛ انقلاب اسلامی، دستاورد مبارزه مردمی است که از جان، مال و زندگی شان گذشتند، هشت سال دفاع مقدس، سند گران بهای این فداکاریها و از جان گذشتگیهاست؛ سبک بالان عاشق بی شماری، سوار بر توسن شرف و عزت به معراج خون تاختند و در همان حال، سینههایی نیز در قفس تنگ بازداشت گاه های عراق تپیدند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
آنها بهترین سالیان عمر خود را آنجا گذراندند تا ندای حق و حقانیت نواخته شود و نام ایران در اوج درخشش بماند. اسیران ایرانی، با پیروی از کاروان اسیران عاشورا، در اسارت آزادگی آفریدند و دشمن ریاکار را رسوا ساختند به احترام اسیران جنگی و مفقودان آن، روز یازده محرم هر سال را که هم زمان با مصیبت دردناک اسارت اهل بیت پیامبر است، «روز تجلیل از اسرا و مفقودان» نام گذاری کرده اند، بزرگ و پاینده باد نام اسیران آزاده و شهیدان گمنام بیقرار که نشان آنها در بی نشانی شان است.
این روز بهانه ای شد تا به خانه مادر شهیدی رفتیم که ۳۵ سال از چشم انتظاری فرزندش میگذشت و هنوز بعد از این همه سال از چشم انتظاری باز هم منتظر فرزندش بود و همه اهل محل میدانستد که کسی نباید بی موقع به این خانه زنگ بزند زیرا مادری نگران سالیان سال است که چشم به راه است.
به همین مناسبت مصاحبه ای با شهربانو فرضی مادر دو شهید صورت گرفته است که در ادامه میخوانید؛ وی متولد ۱۳۱۷ است که فرزاندنش بالاحسینعلی شهید مفقودالاثر و به فاصله یک سال فرهادش را هم در راه خدا تقدیم به انقلاب کرده است.
صبح قزوین: چند فرزند دارید و شهید مفقود الاثر بالاحسینعلی فرزند چندم شما بود؟
شهربانو فرضی: ۷ فرزند داشتم که پسرم بالا حسینعلی فرزند اولم بود که در خانه علی صدایش میزدیم.
صبح قزوین: از شهیدتون و ویژگیهای اخلاقیش بگید؟
فرضی: خیلی اخلاق خوبی داشت وقتی به خانه میآمد و میدید که ناراحت هستیم یک کاری میکرد که ما بخندیم و تا ناراحتی ما رفع نمیشد خیالش راحت نمیشد.
سر سفره همیشه کنار من مینشست و میگفت من باید پیش مادرم بنشینم خیلی خانواده دوست بود خیلی به مسجد رفتن و عضو بسیج بودن علاقه داشت.
صبح قزوین: ازدواج کرده بود و فرزندی داشت؟
فرضی: بله دو سال و نیم بود که ازدواج کرده بود و فرزندش ۱۶ ماهه بود که مفقودالاثر شد و همیشه میگفت دوست دارم خدا یک فرزند به من عطا کند که روحانی شود و در راه اسلام و قران باشد، اوایل کارگر کارخانه بود و بعدها به بنا کاری مشغول شد.
صبح قزوین: چند ساله بود که به جبهه رفت و در چه سنی شهید شد؟
فرضی: قبلش دو بار به جبهه اعزام شده بود، که آخرین بار ۲۳ سالش بود که در ۱۶ آبان رفت و ۲۳ آبان سال ۱۳۶۱ در عملیات محرم مفقود شد.
صبح قزوین: آخرین دیدار شما با فرزند شهیدتون کی بود؟
فرضی:آخرین بار زمانی بود که برای بدرقه اش به معراج شهدا رفتم و بهش گفتم مادر تو زن و بچه داری پس آنها چکار کنند؟ گفت مادرم الان جبهه رفتن واجبتر است و آنجا به من نیاز دارند زن و بچه من هم خدایی دارند و گفتم پس خانههای مردم چه میشود باید تحویل بدهی گفت پدرم درست میکند و خدا بزرگ است یک نفری برایشان درست میکند.
صبح قزوین: پدر شهید در قید حیات هستند؟
فرضی: نخیر سال ۸۱ به رحمت خدا رفته اند.
صبح قزوین: وقتی پسرتون میرفت احتمال شهادت وی را میدادید؟
فرضی: وقتی میرفت جبهه اصلا انگار یکی به من میگفت که دیگه بر نمیگرده و شهید میشه و حتی خوابش را هم دیده بودم.
صبح قزوین: در آن زمان چطوری راضی شدید جبهه بره؟
فرضی: من نمیتونستم بگم که نرو، هر وقت که میگفت میخوام برم جبهه ساکش را خودم آماده میکردم میگفتم هر چی خدا بخواهد همان میشود اگه عمری داشته باشند برمیگرده.
صبح قزوین: در زمان انقلاب فعالیتهای مبارزاتی علیه شاه داشت؟
فرضی:بیشتر در تظاهرات و راهپیماییها شرکت میکرد و در مساجد حضور داشت و اعلامیه پخش میکرد.
؛
صبح قزوین: یک خاطره از شهید تعریف میکنید؟
فرضی: فکر کنم ۱۱ ماه بود که از خدمتش گذشته بود که امام خمینی(ره) گفته بود هر کسی که میتواند از پادگان فرار کند و اینها ۲۳ نفر بودند که سه تا درجه دار و بیست نفر هم سرباز بودند؛ بعد از دو روز به سراغش آمدند و به همسایهها پیغام داده بودند که بگید بیایند خدمتشان را تمام کنند ما آنها را کاری نداریم که ۴ روز بعد از فرارشان انقلاب شد که دیگر نتوانستد دستگیرشان کنند.
با برادرش به خیابانها برای تظاهرات میرفتند و زمانی که خیلی نگرانشان میشدم به خیابانها میرفتم و دنبالشان میگشتم.
خاطره دیگر مربوط به زمان آزاد سازی خرمشهر که همه خیابانها شلوغ بود و مردم جشن گرفته بودند وقتی به خانه آمدم دیدم که علی آقا نشسته گریه میکند پرسیدم چی شده؟ گفت کاش من هم الان که خرمشهر آزاد شده در جبهه بودم و مرخصینبودم؛ گفتم مادر عیبی ندارد بازم میری و بعد از ذوقش بستههای شکلات میخرید و پخش میکرد.
صبح قزوین: ازتون خواسته بود برای شهادتش دعا کنید؟
فرضی: اره خیلی میگفت که دعا کن برام که شهید بشم.
صبح قزوین: چطوری خبر دادن که پسر شما شهید شده اما پیکرش مفقود است؟ عکس العمل شما چی بود؟
فرضی: یک هفته بعد از رفتنش جلوی خانه آمده بودند و من نبودم و به خانم دوستش که باهم رفته بود گفته بودند و بعد پیش همرزمش که زخمی شده بود رفتیم و گفتم از پسرم خبر دارید؟ گفت من متوجه نشدم که چه اتفاقی افتاد؛ اما بعید میدانم که زنده مانده باشند چون هم هوایی و هم زمینی حمله شد.
هرکسی میآمد و خبری به ما میداد دیگر نمیتوانستم حرف هیچکس را قبول کنم و ما هم همه جا به دنبالش میرفتیم تا شاید بتوانیم خبری بگیریم و از چشم انتظاری در بیایم تا اینکه یک روز خبر دادند که عکس اسرا را آورده اند من رفتم آلبوم عکسها را نگاه کردم و چند عکس آخر مانده بود گفتم خدا من هرجا رفتم ناامیدم کردند تو منو ناامید نکن حداقل یکی از عکسها پسر من باشد و عکس بعدی را که نگاه کردم دیدم یک جوان به حال نیمرخ ایستاده بود و شبیه پسر من است ولی پدرش قبول نمیکرد ولی من امیدوار شدم که حداقل پسرم اسیر شده است.
به هلال احمر نامه نوشتیم ولی جوابش نیامد و برادرش تا قبل از شهادتش خیلی در مناطق به دنبالش گشت ولی هیچ اثری نبود و زمانی که اسم اسرا در تلویزیون پخش میشد همسر و خواهرش تمام اسمها را لیست میکردند تا شاید اسمش جز اسرا باشد و امیدوار بودیم به زمانی که اسرا را میآوردند تا اینکه ۱۱ سال پیش بنیاد در یک مراسمی اعلام کرد که دیگر در زندانهای عراق هیچ اسیر و مفقودی نداریم و فرزند شما شهید شده و پیکرش مفقود است ولی من هنوز منتظرش هستم.
صبح قزوین: از اینکه پیکر پسرتون برنگشته چه احساسی دارید؟
فرضی: مگه میشه جگرگوشه یک مادر گم شود و ناراحت نشه؟ ولی راضیم به رضای خدا، چشم انتظاری خیلی سخته خیلی جاها دنبالش گشتم، فیلم شیار ۱۴۳ ماجرایی بود که از روی واقعیتها ساخته شده بود وقتی فیلیم را میدیدم تمام لحظات برایم تداعی میشد؛
مثلا من و همسر دوست پسرم هم با عکس گمشدمون به خانه اسرایی که میآمدند میرفتیم تا شاید کسی خبری داشته باشد و حتی هنوزم منتظرم که شاید کسی خبری برایم بیاورد و پسرم برگردد.
صبح قزوین: بعد از اینکه شهید شد خوابش را دیدید؟
فرضی: دوبار بعد از شهادتش مکه بودم که خوابش را دیدم که دو ظرف غذا یکی برای من و یکی برای خواهر کوچیکش آورده بود.
صبح قزوین: در مواقع دلتنگی برای پسرتون چه کار میکنید؟
فرضی: توی خونه منتظرش میمونم، سر مزار پسرم که شهید شده میرم یا بیشتر اوقات به روضهها میروم.
صبح قزوین: چه حرفی با جوونا دارید؟
فرضی: میخواهم که مردم راه شهدا را ادامه بدهند تا انقلاب همیشه زنده بماند و الان که جوانها را میبینم ناراحت میشوم و خیلی هم نصیحتشان میکنم و از خدا میخواهم که همه جوانها را به راه راست هدایت کند تا اسلام را زنده نگه دارند.
انتهای پیام/
منبع: دانا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.dana.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «دانا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۴۹۵۴۱۵۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
آیتالله جوادی آملی: فریب، راه نیست و با آن نمیتوان زندگی کرد
آیتالله جوادی آملی ۱۹ اردیبهشت ماه در درس اخلاق خود به شرح فرازی دیگر از نهجالبلاغه پرداخت که متن سخنان ایشان به شرح زیر است؛
حضرت امیر(ع) در تعبیر زیبایی فرمودند: الدُّنْیَا دَارُ مَمَرٍّ، لَا دَارُ مَقَرٍّ؛ وَ النَّاسُ فِیهَا رَجُلَانِ، رَجُلٌ بَاعَ فِیهَا نَفْسَهُ فَأَوْبَقَهَا، وَ رَجُلٌ ابْتَاعَ نَفْسَهُ فَأَعْتَقَهَا. دنیا قرارگاه نیست و قرارگاه، آخرت است که ما در آنجا ثابت میشویم و نه ساکن؛ لذا اگر میلیاردها سال هم آنجا باشیم خسته نمیشویم؛ خستگی برای ساکن است و نه ثابت؛ فرشتگان میلیاردها سال زنده هستند و خسته نشدهاند پس ما در آخرت به دارالقرار میرسیم و خسته هم نمیشویم گرچه با همین بدن خواهیم رفت. لذا فرشته مرگ ندا میدهد و میگوید هر چه جمع کنید از شما گرفته خواهد شد.
دنیا دار عبور است ولی برخی کودک ۸۰ و ۹۰ ساله هستند لذا در این سن هم فقط دائما این حرفها را میزنند که ما اینقدر راه میرفتیم و میخوردیم و افتخار به چیزهای بچهگانه میکنند. اینها در زمان حرکت کردهاند نه در مسائل دینی؛ فرمود برخی ابنای دنیا هستند و دنیای دار مقر نیست و دار ممر است. برخی خود را فروختهاند زیرا هر صحنهای پیش بیاید در آن حاضرند و خودفروشی کرده ولی عدهای در دنیا با خدا معامله کردهاند و بدن و حیات و جانشان را داده و شرف و انسانیت را خریدهاند و آزاد شدهاند؛ جهاد اکبر و اصغر کرده و با کوشش فراوان خود را خریدهاند. پس در همین سرزمین یک عده برده و یک عده هم آزاد میشوند.
حضرت امیر(ع) خود را سخنگوی قرآن معرفی کرده است گرچه همه از قرآن بهره میبرند؛ ولی ایشان فرمود که قرآن را باید مورد استنطاق قرار داد و من آن را به استنطاق در میآورم و من سخنگوی قرآن هستم. قرآن دنیا و مردم دنیا را معرفی و وظیفه انسانها را در دنیا معرفی کرده است؛ فرمود: این دنیا شامل کودکی، نوجوانی، جوانی، سالمندی و پیری است؛ شیخ بهایی فرمود وضع مردم در این ادوار تاریخی در سوره حدید بیان شده که فرموده است: اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ ۖ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطَامًا ۖ وَفِی الْآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ ۚ وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ.
انسان یا کودک است و دنبال بازی، یا دنبال اشتغال و مراحل بعد تا پیری است که برای او «دارم دارم» مطرح است. پس دنیا از دوره کودکی تا پیری به این چند قسمت قابل تقسیم است؛ لعب و لهو؛ لعب، لعاب دهان است که هیچ کسی با سرگرمی و لعاب سیر نمیشود و با دست خالی برمیگردد. اگر تشنه بخواهد خود را با لعاب دهن سیراب کند فریب خورده است. خداوند در این آیه نتیجه گرفته است که این ادوار پنجگانه در نهایت متاع غرور و فریب است.
استعمار مورد پسند خداخداوند این دنیا که سراسر نور است و هر چیزی در زمین آیتی است تا ما را به الله برساند آفریده است و فرمود من شما را استعمار میکنم؛ استعمار هم دو نوع است یکی پلید و دیگری مطلوب؛ خداوند در سوره هود فرمود من شما را استعمار میکنم یعنی از شما میخواهم زمین را آباد کنید و از دل کوه، معدن بیرون بیاورید؛ من از شما میطلبم که سرزمین خود را آباد کنید. وَإِلَیٰ ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا ۚ قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَٰهٍ غَیْرُهُ ۖ هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَکُمْ فِیهَا فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ ۚ إِنَّ رَبِّی قَرِیبٌ مُجِیبٌ؛ ما همه نعمات را به شما دادهایم و همت کنید تا کشورتان آباد شود و نباید منتظر دیگران باشید؛ بنابراین آبادنی و عمارت فقط برای مساجد نیست بلکه فراوان میتوان «انما یعمر» را مورد استدلال قرار داد.
پس عدهای در همین دنیا خود را خریدند که خدا از آنان به عنوان شهدا و مجاهد و .. یاد کرده است؛ برخی در مورد پیامبر(ص) گفتهاند که نباید تعبیر رحلت در مورد ایشان به کار برود؛ در قرآن از شهدای جبهه به عنوان شهید یاد نشده است و از کسانی که مقتول در راه خدا هستند به عنوان شهید یاد شده است؛ شهید قرآنی، شاهد است و پیامبر هر امتی هم شاهد اعمال امت خود است پس پیامبر هم شهید امم و هم شهید بر همه شهدا و انبیاء است: فَکَیْفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَجِئْنَا بِکَ عَلَیٰ هَٰؤُلَاءِ شَهِیدًا؛ بنابراین اگر حضرت امیر تعبیر به شهید قرآنی کرده است مراد این نوع شهید است.
خدا از همه طلب کرده است که زمین را آباد کنیم و ابادانی زمین به این نیست که منتظر کسی باشیم؛ سفارش به اقتصاد مانند سفارش به راهپیمایی نیست بلکه نیازمند علم و فن و مدیریت است؛ فرمود بروید کار کنید ولی بعد از اینکه درس خواندید یا اینکه از افراد درس خوانده استفاده کنید. مرحوم صاحب وسائل در جلد ۱۷ صفحه ۴۰ و ۴۱ این روایت را نقل کرده است که از امام باقر(ع) از وجود امیرالمؤمنین نقل کرد که من وجد ماء و ترابا ثم ...؛ کسی که آب و خاک دارد و دست فقر به سوی دیگران دراز کند خدا او را از رحمتش دور میکند؛ اینکه انسان از متخصص استفاده نکند و متخصص تربیت نکند و بعد بگوییم کار کنید، نمیشود؛ اقتصاد از پیچیدهترین علوم است. فرمود کسی که آب و خاک دارد و فقیر است دور از رحمت خداست. پیامبر(ص) هم فرمودند اگر گفته شد یک ساعت دیگر قیامت خواهد شد و نهالی در دست شما هست؛ این نهال را بکار و بمیر؛ آیا این حرف، بوسیدنی نیست؟
اختلاسگران خود را برده دنیا قرار دادهاندبنابراین عدهای خود ر ا در دنیا خریدند و خدا از آنان به عنوان مقتول فی سبیل الله یاد میکند و اینها شهید هستند؛ در سوره مبارکه توبه، آیه ۱۱۱ فرمود: إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَیٰ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ ۚ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ ۖ وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِیلِ وَالْقُرْآنِ ۚ وَمَنْ أَوْفَیٰ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ ۚ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُمْ بِهِ ۚ وَذَٰلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ. برخی خود را به دنیا میفروشند و خود را برده قرار میدهند و اختلاس میکنند.
البته گاهی کسی در عرصه قلم و کار فرهنگی تلاش میکند و او هم باید تا آخرین لحظه عمر دست از تلاش برندارد کما اینکه کسانی چون بوعلی سینا اینطور بودند. ما در اسلام شخصیتهایی داشتیم که نه استاد داشت و نه شاگردی در حد خودش متولد شد حتی بهمنیار هم که انسان فحلی است در سطح او نبود. ابوریحان بیرونی وصیت کرد وقتی من ُمردم با برادههای تراشیده شده نِی که با آن کتاب مینوشتم آب گرم کنید و مرا غسل دهید زیرا حاصل یک عمر قلمزدن من است؛ ما چنین عالمانی داشتیم و کتب گذشته به وسیله این افراد حفظ شده است و نوشته شده است.
خدا تاکید فرمود کسانی که با من معامله کردند خود را خریدند و آزاد کردند و این کم مقامی نیست که خدا بفرماید: هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَمَلَائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ ۚ وَکَانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیمًا؛ خدا و ملائکه صلوات میفرستند نه صلوات افراد عادی مانند ما؛ پس ما و مسئولان نه باید راه کسی را ببندیم و نه بیراهه برویم؛ فریب، راه نیست و با آن نمیتوان زندگی کرد زیرا خود انسان گرفتار میشود. دین اسلام حتی فریب یک حیوان را جایز نمیداند و پیامبر(ص) وقتی فردی میخواست اسبش را فریب دهد او را نهی کرد. برخی تعابیر در مورد حیوانات وجود دارد حالا میشود ملتی را با دروغ، فریب دهیم؟
منبع: ایکنا (خبرگزاری بینالمللی قرآن)